چشم رضا و مرحمت بر همه باز مي‌کني

شاعر : سعدي

چون که به بخت ما رسد اين همه ناز مي‌کنيچشم رضا و مرحمت بر همه باز مي‌کني
عشق حقيقتست اگر حمل مجاز مي‌کنياي که نيازموده‌اي صورت حال بي‌دلان
در نظر سبکتکين عيب اياز مي‌کنياي که نصيحتم کني کز پي او دگر مرو
قبله اهل دل منم سهو نماز مي‌کنيپيش نماز بگذرد سرو روان و گويدم
گفت دعا به خود بکن گر به نياز مي‌کنيدي به اميد گفتمش داعي دولت توام
گفت خوري اگر پزم قصه دراز مي‌کنيگفتم اگر لبت گزم مي‌خورم و شکر مزم
سفره اگر نمي‌نهي در به چه باز مي‌کنيسعدي خويش خوانيم پس به جفا برانيم